عزیزم ! این روزها در نبودنت ، حجم بی امان انتظار ، آنقدر قلب کوچکم را می فشارد که حتی
پر مدعا ترین بهانه ها هم از بیان آن عاجزند . من تمام لحظه هایم را ایستاده ام و به شکوفائی
غنچه های وجودت می نگرم و می بینم که از همان نرگسی هستی که غنچه هایت از تبار دل من اند .
می دانم که تو هم مانند من اشکهایت را شبانه می باری .
چرا باید حرفهای دلم را به حس غریب شفق بگویم ؟ مگر محرم تر از تو چه کسی است .
می دانم که خیلی بزرگی ؛ به خاطر همین است که خطاهای مرا به بزرگی قلبت می بخشی و طراوت
آبی ترین یاس را به رقص لبخندم مهمان می کنی . نیازی به قسم به تبسم پروانه ها و مقدس ترین
میثاق ها نیست . با تو خواهم بود که تو دلیل بودن منی . من می دانم با تو بودن چقدر زیباست . تو
همه ی زنبق هائی را که عاشقشان بودی به پایم ریختی . مطمئن باش برای ماندنم نیازی به التماس
شاپرکها نیست ؛ من بی بهانه با تو خواهم بود . نخواهم گذاشت چشمانت نمناک شود و قلبت پر
تلاطم . من همه ی گل ها را به میهمانی چشمهایت خواهم خواند . تا هیچوقت فراموش نکنند که اینجا
پروانه ای دیوانه وار به تو دل سپرده . من زیباترین ستاره ها را خواهم چید و به پایت خواهم ریخت تا
هیچکدام از شبهایت بی ستاره نباشد . برایت پروانه هائی را خواهم آورد که از دیار بنفشه های
نقره ای اند . اصلا چشمهایم برای تو .
همیشه به یادت ، دوستدارت : پروانه ی تو
نظرات شما عزیزان: